بلوچ الف

بلوچستان سرزمین مهر دیار یکرنگی و پر رنگی

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «علف» ثبت شده است

جزئی از وجودش

"داس" جزئی از وجودش شده بود. بدنش را نمی خراشید و به دستش زخم نمی زد.

  ۲۲ تیر ۹۶ ، ۱۷:۱۶ ۱۱ دیدگاه   ۴
علیــ ـرضا

اینجا روستاست

اینجا روستایِ من است
اینجا؛ مردمانی دارد
همه عشق،
مردمانی دارد
همه شور،
مردمانی دارد
پیِ یک لقمه یِ نان ...

.

  ۰۱ اسفند ۹۵ ، ۱۲:۴۲ ۲ دیدگاه   ۲
علیــ ـرضا