شب ...
چون
عنکبوتی!!
در مردمان شهر تنیده
چنان
آرام و بی صدا
خفته اند
انگار
هرگز بر نخواهند خواست
آسمان بغض کرده
نشسته بر بام شهر
همچون
کودکان پاک
زندگی را
در حنجره جیر جیرک شبخوان
می بیند
آسمان
هر شب نگران تولد روز است
کی !!
خفتگان بر می خیزند...