از دور توجهم به سویشان جلب شد. عمویش آدم تازه موهای سر برادرزاده را پیرایش کرده بود. همچون آهو جستم و در چند ثانیه تنظیمات و قابم را بستم. همه چیز آماده بود. با انگشت سبابه ام دکمه شاتر دوربین را لمس کردم اما پیش از فشردنش، کودک قیچی را به سمت موهایش برد بدون اینکه مادر متوجه شود. من اما حواسم بود. توجه نکردم و گفتم حتما قیچی را پایین میاورد. اما انگار کودک تصمیمش را گرفته بود. به سرعت دکمه را فشرم و عکس ثبت شد و تا آمدم بگویم قیچی... کار از کار گذشته بود و در کمتر از یک ثانیه پس از فشردن دکمه شاتر، آن فرشته ی نازنین هم دسته ی قیچی را که تیغه اش در موهایش بود فشُرد و اینگونه بود که مُشتی مو بر باد داد. مادر فریاد زد، کودک ریسه رفت، من از خنده روده بُر شدم و موهایش همچنان در باد می رقصید.
💯 #جوادقارای